"تنها"

كوه چون سنگ بودتنهاشد

ياچون تنهابودسنگ شد؟؟

من كه نه سنگ بودم نه كوه

چراتنهاشدم؟؟؟

............................

درنگاه آنان كه پروازرانميدانند

هرچقدراوج بگيري

كوچكترميشوي!

جايي دردنيا...

ميدانم فردااستادچشم هايش راريز

خواهدكردوبانگاهي خيره

خواهدپرسيد:

كجابودي كه درس نخواندي؟

چه طوربه اوبگويم كه آخه

دل توهم جايي دردنياست؟

"هواي نبودنت"

اشك هايم سرازيرميشود

ديري نمي پايدقنديل ميشود

عجب سرداست

هواي نبودنت...

نميدانم چگونه كارهايت راجبران كنم...

فقط گفتن تشكربراي

شكستن دلم

دروغ هايت

خيانت هايت

بي معرفتيت

و.........

كافيست؟؟؟

حيف آن همه عشقي كه نثارتوكردم!!!

توچه ميداني ازمن ودنياي من؟؟

آنقدرغرق درخيالات خودهستي

كه فراموش كرده اي

يكي راباقول هايت منتظرگذاشته اي!

يكي كه تمام زندگي اش رابه پاي توگذاشت!!!

محروم

عاشقي لياقت ميخواهد

وكسي كه نداشته باشد

ازدسترسي به آن محروم است..

بفهم

كاش بفهمي من عروسك خميه شب بازي نيستم

كه هروقت دلتنگم شدي باهام بازي كني

وهروقت ازم سيرشدي به گوشه اي پرتابم كني...

من هم انسانم

احساس دارم

ميشكنم

بفهم..!!!!!!!!!

.................

كاش انقدربزرگ شده بودي كه شهامت

گفتن حقيقت روداشتي

نه اينكه بادروغهايت خامم كني...

"تجربه عشق"

آنكه ميخواهدروزي پروازعشق راتجربه كند

نخست بايدروي پاي خودايستادن رابياموزد

پروازراكه باپروازآغازنميكنند..!!!

پيامم به تو

يابمون واميدفردام باش

ياديروزم روبرگردون وبرو....

زندگي...

آينده خاطره ايست ازيادرفته

كه به يادآمدنيست

گذشته خاطره ايست به يادمانده

كه ازيادرفتنيست

وحالازندگيست

گفت:عاشقي مرد

بيابه يادش لحظه اي سكوت كنيم

گفتم:اگربخواهيم براي عاشقان سكوت كنيم

بايدعمري ساكت باشيم....

موشي درخانه صاحب مزرعه تله موش ديد!

به مرغ وگاو وگوسفندخبرداد.

همه گفتند تله موش مشكل توست به ماربطي ندارد!

ماري درتله افتادوزن مزرعه دارراگزيد..

.

.

.

ازمرغ برايش سوپ درست كردند

گوسفندرابراي عيادت كنندگان سربريدند

گاورابراي مراسم ترحيم كشتند!!

..

...

....

دراين مدت موش ازسوراخ ديوارنگاه ميكرد

وبه مشكلي كه به ديگران ربط نداشت فكرميكرد..!!!

براي كشتن پرنده نيازي به تيرنيست

.

.

.

.

بالهايش راكه بچيني

.

.

.

.

.

خاطرات پروازروزي هزاردفعه اوراخواهدكشت.....

من خسته شدم بارمراكوه نبرد

طوفان مراكشتي نوح نبرد

اين مردم مازغصه جوك ميگويند

يعني كه كسي به دل جزاندوه نبرد

چه اسارت بي افتخاري است

دربندحرف اين وآن بودند....

آنهايي كه درزندگي ات نقشي دارندرادوست بدار

نه آنهايي كه برايت نقش بازي ميكنند.......

عميق ترين درددرزندگي مردن نيست

بلكه نداشتن كسي است كه

الفباي دوست داشتن رابرايت تكراركند

وتوازاون رسم محبت بياموزي!!

وقتي خدادردلهاي شكسته جادارد

چرابه دست هاي كسي كه بارهادلم راشكست بوسه نزنم؟؟؟

چه قدرسخت است

 منتظركسي باشي

 كه هيچ وقت به فكرآمدن نيست!!!!!

روي قلبي نوشته بودند:

شكستني است مواظب باشيد

ولي من روي قلبم نوشتم:

شكسته است راحت باشيد....

پشت چراغ قرمزي پسركي باچشماني معصوم ودستاني كوچك گفت:

چسب زخم نميخواهيد؟پنج تاصدتومن.

آهي كشيدم وباخودگفتم :

تمام چسب زخمهايت راهم كه بخرم

نه زخمهاي من خوب ميشودنه زخم هاي تو.....

آنقدر آسمان دلت بگيرد كه با هزار شب گريه چشمانت باز هم آرام نگيري !!

كاش قلبم دردتنهايي نداشت

چهره ام هرگزپريشاني نداشت

برگه هاي آخرتقويم عشق حرفي از يك روزباراني نداشت

كاش ميشدراه سرد عشق رابي هوارفت وقرباني نداشت...

من براي سالها مينويسم

سالهابعدكه چشمان تو عاشق ميشوند

افسوس كه قصه ي مادربزرگ درست بود...

هميشه يكي بوديكي نبود!!!

به سلامتی کسی که

بخاطرش گریه کردم ....!!!

و

رفت برای رفیقهاش

تعریف کرد...

 و

خندید...!!!

سهراب گفتی:چشمها را باید شست……شستم ولی !.

.گفتی: جور دیگر باید دید…….دیدم ولی !..

.گفتی زیر باران باید رفت……..رفتم ولی !..

.او نه چشمهای خیس و شسته ام را.

.نه نگاه دیگرم را…هیچ کدام را ندید !!!

!فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت:

دیوانه باران ندیده !!

خداياازت ميخوام يادش نيفتم

چه حرفايي كه ازعشقم شنفتم

خدايااگه نمي شنوه صدام رو

بهش بگودليل گريه هامو...

عشق شايد تنها جايزه ي اين روزگار نامهربان است

که براي بردنش نيازي به پارتي نيست!!

برايش مهم نيست که تو شاهي يا گدا !

مردي يا زن هر چه که هستي باش !

فقط تنها شرطش اين است

که ارزش آن را بشناسي وحرمتش را نگه داري......

دردنيايي كه همه دنبال چشمان زيبايي هستند

تودنبال نگاهي زيباباش!!!!

من بي پناهم توبي گناهي

دل به تودادم چه اشتباهي

ازتوكشيدم شكل كبوتر

نقاشي ام روبگذاروبگذر

تواين نبودي من بدكشيدم

آخه دلت روهرگزنديدم

توبي گناهي/من بي پناهم

ايمن بماني ازاشك وآهم

تو شب خیس مژه هام یه شب بیا قدم بزن

با رقص تلخ اشک من ساز دوست دارم بزن 

اتاق آرزوهامو خیلی مرتب چیدمش

بیا و با یه چشمکت اتاقمو بهم بزن

سخته برات تنهاییاتو کوک کنی

با عشق من چشای نازتو ببند ٬ برای من یه کم بزن

می خواستم از نگات بگم ٬ دوباره لغزید قلمم

قصه نویس رویاها بیا واسم قلم بزن

بگو دوسم داری یا نه ؟ یه جور بهم نشون بده

بقیه زندگیمو با این جواب رقم بزن

كاشکه یه روز با همدیگه سوار قایقدیم می شديم

دور از نگاه ادما هر دومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت 

 گلای سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی لیلی و مجنون می شدیم

باد که تو دریا می وزید ما هم پریشون می شدیم

کاش که یه ماهی قشنگ برای ما فال می یگرفت

برامون از فرشته ها امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم

به شهر بی ستاره ها به آرومی سر می زدیم

شب که می شد امانت فرشته ها رو می دادیم

گاه دلتنگ ميشم دلتنگترازهمه دلتنگي ها گوشه اي مي نشينم

وحسرتها رامي شمارم وباختن هاوصداي شكستن را

نميدانم من كدامين اميدرانااميدكردم 

وكدام خواهش رانشنيدم

وبه كدام دلتنگي خنديدم كه چنين دلتنگم........

چشمي برهم زديم 2نياگذشت

دنبال هم امروزوفرداگذشت

دل ميگه فرداروازنوبساز

اي دل غافل ديگه ازماگذشت!!!!!!!!!!!!!

سايه ام امشب زتنهايي مراهمراه نيست

اگردراين خلوت بميرم هيچ كس آگاه نيست

من دراين دنياجزسايه ندارم همدمي

اين رفيق نيمه راه هم گاه هست وگاه نيست

كاش همه مي فهميدنددل بستن به كلاغي كه دل داره

بهترازدل باختن به طاووسيه كه فقط ظاهرخوشگل داره..

دراين دوره زمانه دل هركس دل نيست

كاسه ي سفالي محبت هاازگل نيست

نميدانستم جنس دلها تمام ازسنگ است

واسه قلب شيشه اي جايي دراين منزل نيست...

ازكسي كه دوستش داري ساده دست نكش

شايدديگه هيچ كس رومثل اون دوست نداشته باشي.

ازكسي هم كه دوستت داره بي تفاوت عبورنكن

چون شايدهيچ وقت هيچ كس تورومثل اون دوست نداشته باشه.....

اگرسهم من ازاين همه ستاره فقط سوسوي غريبي است غمي نيست..

همين انتظاررسيدن شب برايم كافيست!